نورانورا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
هلیاهلیا، تا این لحظه: 9 سال و 26 روز سن داره

گل های کوچولوی من

 

اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى‏ نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ

سوره نورآیه ۳۵

 

 

مهدی جان متشکرم

 دخترای گلم،بزرگ کردن دوتا بچه اونم با فاصله سنی کم خیلی سخته که تا به الان تنها کسی که خیلی خیلی کمک حال و همراه مامان در بزرگ کردن شما گلای نازم بوده کسی نیست جز بابا مهدی و درین پست کوتاه از جانب خودم و دخملا از بابا مهدی تشکر میکنم .و از خدا میخوام سایه بابا مهدی رو بالای سرمون نگه دارد .   ...
7 مهر 1394

خلاصه از هلیا جون

هلیای عزیزم خیلی دختر خوشرو وخوش خنده ای هستن و مراحل رشد رو هزرار ماشالله خیلی تند تند پشت سرمیذاره . تقریبا از دوماه کم تر به شکم برگشتی و 17 مرداد هم پاهای تپل و کوچولوتو به دهن بردی و اواخر شهریور هم مامان متوجه شد که گل خانوم دو تا مروارید توی دهن کوچولوت داره نمایان میشه و چند روزیه که بعد از قل قلی های فراوان و ازین سر به اون سر خونه رفتن و نقش جارو برقی خونه رو ایفا کردن سینه خیز رفتن رو شروع کردی .(تو پرانتز بگم به علت کمبود وقت و تا حدودی حافظه پست ها رو خلاصه میذارم که از دخمل گلی هام بابتش معذرت میخوام .)اینم یه عکس از هلیا خانوم که مادرزاد موهاش فشن بوده.   ...
7 مهر 1394

هاپو

چند وقتیه که نورا خانوم تخیلاتش قوی شده که واسه مامان خیلی جالب و بامزس به طور مثال عکس زیر ،که تا این قسمت بخاری رودیدی گفتی مامان هاپو، هاپو : ...
7 مهر 1394

دوسالگی نورا خانم

بازم با تاخیر تولد دوسالگی نورای عزیزمو تبریک میگم گل زیبای من هر روز که میگذره پر جنب و جوش تر و بازیگوش تر میشه ، بسیار دختر با محبتیه و با ورود عضو جدید یعنی اجی هلیا به خوبی کنار اومده هرچند بعضی وقتا موقع شیر دادن به هلیا بهانه میاری که تشنمه یا میگی اجی زمین . هلیا هم بسیار دختر خوش رو یی هست و از نورا چشم برنمیداره و هر وقت نورا رو میبینه شروع میکنه به ذوق کردن و خندیدن الهی فدای گل های کوچولوم بشم... اما گل قشنگ مامان ماه گذشته دوتا عروسی رفت و یاد گرفتی میگی عَدوسی. صندلی رو برمیگردونی به عنوان ماشین عروست و آهنگ هم عوض میکنی و میگی کُدی یعنی اهنگ کردی گذاشتم ازین بابت میگی کردی چون مدتیه صبح ها دامن میپوشی و با اهنگ کردی...
2 مهر 1394

وبلاگ تکانی

بعد از مدت های طولانی اومدم وبلاگ دخترای گلمو اپ کنم (نورا خانوم دیگه خواهر دار شدن ) تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد که خیلی هاشونم دیگه یادم نیست (مدتیه خیلی حافظم کم شده )اما پر رنگ ترین این اتفاقات تولد هلیا خانوم در 11 فروردین بود که خاطره تولد دخمل گلی در پست جداگانه شرح خواهم داد . اما اول قصد دارم وبلاگ رو یه خونه تکانی کنم و به وبلاگ خواهرانه دو نفره تبدیل بشه.اینم اخرین عکس ها از شمایل وبلاگ.         ...
28 شهريور 1394

15 ماهگی

سلام گل مامان و یه معذرت خواهی قابل توجه بابات دیر اپ کردن وبلاگ گل دخترم.البته تو این یه سورپرایز تو زندگیمون به وجود اومد که زندگیمون تحت تاثیر قرار گرفت و این سورپرایز خواهر دار شدن شما گل نازم بود و الان نورا خانوم دختر ارشد مامان و بابا هستن .الهی دورت بگردم گل خانوم از یه جهت بابت نینی جدید خوشحالم و ا جهتی ناراحتم که گل مامان چند ماهیه که دیگه از شیر گرفته شدی البته خودت دیگه نخواستی شیر بخوری وگرنه بازم میشد تا چند وقت شیر بخوری ...گل نازم وقتی بهت میگم مامان تو دلش نی نی داره با خواشحالی تو چشمام نگاه میکنی و تو هم تکرار می کنی نینی و شکم مامانو بوس میکنی ،ماشالله خیلی دختر فهمیده ای هستی با این که هنوز کوچولویی ولی من اینو در وجود...
3 دی 1393

یکسالگی با تاخیر فراوان

سلام وروجک شیطونم ،مامانو ببخش بابت تاخیر طولانیش واسه نوشتن پست تبریک تولد یکسالگی دخمل طلا که بی دلیل هم نبوده که یه پست جداگانه دلیلشو توضیح میدم . اما رویدادهای مهم تا یکسالگی دختر ناز مامان : در اوایل 12 ماهگی گل زیبای من شروع کرد به راه رفتن "هزاز ماشاالله به دختر زرنگم " و 6 تا دندون هم در آوردی دو تا پایین و چهارتا بالا .حسابی خانم خانما شدی و  مامانو بوس می کنی و وقتی کار بدی انجام میدی و با خنده های خوشگلت مامان از دعوا کردن شما  منصرف میشه .بی نهایت کنجکاو و وروجک شدی و هر چی دست مامان باشه همونو میخوای یا هر کاری مامان انجام بده شما هم باید انجام بدی از جمله ارایش کردن که برام جالبه مییدونی هر وسیله ای کجا...
23 شهريور 1393

نه ماهگی

خانوم کوچولوی من نه ماهه شد ودر دو ماه گذشته کلی کارای جدید یادگرفتی ،دیگه به تنهایی خودت میشینی و تو چهار دست و پا رفتن هم که استاد شدی و سینه خیز رفتن رو هم به دست فراموشی سپردی .دست میگیری به مبل ودیوار و انسان(مخصوصا وقتایی که بابایی خوابه) و کلا هر چی که بتونه تکیه گاهت باشه ،و بلند میشی و راه میری و من بی صبرانه منتظر وقتی ام که به تنهایی گل نازم بتونه راه بره. علاقه زیادی هم به تعقیب و گریز مورچه ها داری و تلاش می کنی بگیریشون و مزه مزه کنی داستان به این مرحله که میرسه مامانی مانعت میشه . یادم اومد لیوان چای، همیشه با تعجب نگاهش می کنی و چند باری هم محتاطانه سعی داشتی انگشتتو بکنی تو لیوان که نتیجش چند بار سوختگی انگشتت ب...
12 خرداد 1393